خلاصه کتاب:
توی رمان قبلی از زندگی ملیکا و فرزاد گفتیم. از سختی هایی که کشیدن و در آخر عشقشون. حالا دختری داریم که عشقش روز عروسیش غیبش میزنه و یگانهی غصه رو تنها میذاره؛ اما بعد از چندسال برمیگرده و درخواست بخشش داره. به نظرتون دلیلش برای ترک کردن یگانه موجهه؟ یگانهای که حالا برادری مثل فرزاد پشتشه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.