خلاصه کتاب:
پسر نوجوان نگاه کوتاهی به صندلی های پر انداخت و درب نرده ای کوچک را بست. به محض فشردن دکمه قرمز رنگ توسط پیرمرد بی حوصله، دستگاه با صدای ناهنجاری شروع به کار کرد. با اوج گرفتن دستگاه، آسمان سرش را بالا گرفت و با جیغ هیجان زده ای چشمانش را بست.صدای جیغش در میان جیغ های هیجان زده اطرافیان گم شد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.