خلاصه کتاب:
باران هزار بار زد، سد بغض من شکست نبودنت پدیدار شد، پلک می بندم وبی خیال تا یادت برود، ولی پنجره باز شد و طوفان تو به قلب من نشست، باران زد و دلتنگیت بیشتر مرا شکست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.