خلاصه کتاب:
نمیدونم چرا! اولین باری نیست دختری و میبینم که صورت زیبایی داره ولی این دختر ته چشماش چیزی داره که جذبت می کنه لعنتی! اصلا فکرشو نمیکردم اینجوری رو دست بخورم، دلش جایی میان آن عطر شیرین و ملایم، که او را می برند میان علف ها و گل های تازه نوشکفته بهاری! حس باد خنک و ملایمی که لابلای علف ها میمیچد و روحت را به یغما میبرد! از آن عطرها و حس خوشی که دوست داری روی آن علف ها دراز کشیده و خنکای اول صبح و شبنم های ریز و درشتی که روی آنها جا خوش کرده را به خیس شدن لباس هایت به جان بخری…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.