دانلود رمان اینکا pdf شهره احیایی رایگان pdf بدون سانسورموضوع رمان :خلاصه رمان اینکا
چشم از قیافهی معذب نهال گرفت، با دیدن چهرهای آشنا لبش را فشرد و ابروهایش از هم فاصله گرفتن. خاله ملک تسبیحش را روی میز گذاشت و دستش را به دستهی مبل تکیه داد و نیمخیز شد: -سلام مادر! متانت از همان جلوی قاب آشپزخانه آغوشش را باز کرد: – خاله قربونت بیا مادر! خوش اومدی. یزدان پسِ سرش را خاراند. نگاهش را پایین برد. متانت نزدیکش شد، نهال نگاه معناداری حوالهی هاویار کرد و سمت برادرش رفت. یزدان در احاطهی هرسه در آمده بود، قدمی پیش ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.