خلاصه کتاب:
اینجا زمین است… گرد است… تویی که مرا دور زدی! فردا به خودم خواهی رسید… حال و روزت دیدنیست… مرا می شناسی؟ من وحشت تو هستم! گول چهره ی فریبنده ام را نخور من گرگی هستم در لباس میش… از من بترس! زیرا من عذاب آورترین درد تو هستم! حالا آمده ام تا تومرد دریا را اسیر خود کنم… از من بترس… بترس… بترس از روزی که دلت اسیر من شد… من دختر مافیام… من وحشت دنیا هستم…
خلاصه کتاب:
اطلس دختر ساده و معصومی که با اومدنِ همسایهی جدیدشون درگیر رازهای پیچیدهای میشه که مجبوره بنا به دلایلی با این همسایهی مرموز همخونه بشه، شاهرخ هم بعد از مدتی دل میبنده به این دختر معصوم و بینشون…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.