خلاصه کتاب:
نازگل، جنس مونث با رایحه ای ساده، دل نازک، دختریست که ناز پرورده ای پدر و مادرش است، غم با او و دل او بیگانه است، راست گفته اند اگر پدر و مادرت تو را تربیت نکنند و آن وقت روزگار تو را تربیت می کند آن هم با تجربه های تلخ وسنگینش، قضیه از یک ماجرا از یک اتفاق و از یک حادثه شروع میشه، بله از یک اتفاق! در یک روز بارانی اتفاقی رخ می دهد که دختر ساده ای ما، میشود درد رنج و سخت، حال روزگار می گذرد دختر داستان ما، همان چهره و نگاه و نگار و رنگین است فقط فرقش این است که دیگر او ساده و دلنازک نیست او …
خلاصه کتاب:
ایستاده ام در ثابت ترین نقطه زمین! آنجا که به دور هیچ ستاره ای نمی چرخد. تنها و تکیه داده ام به دیواری سرد و مقابلم جهانی به مقابله! این وسعت تاریک، این همه جدال نابرابر، تنها کیفر یک اشتباه است. کیفر یک درد؛ دردِ خواستن! و در پیچ و تاب این متراکم ترین درد دنیا وحشت می کنم از سایه های تاریکی که به سویم می آیند. دست دراز می کنند تا مرا همراه خود ببرند و چه لبخند تلخی است، پاسخ من به تمام این تراکم تنهایی…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.