خلاصه کتاب:
داستان فراز، پسری که بازیگر سینماست و آرام دختری که پدرش مغازه داره و قمارباز، ازقضا دختره رو میبره خدماتی باغی که جشن توش برگزاره و فراز بهش دست درازی میکنه و فراز در پی بدست آوردن آرام میفته…
خلاصه کتاب:
پلکهایی را بسختی روی هم فشردم و با عصبانیت، سعی کردم که بخوابم، دقایق کند و کشدار می گذرند، سرم به اندازه چند کیلو سنگین شده است! این بی خوابی های شبانه، گاهی گریبانم را می گیرد و بشدت کلافه ام می کند
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.