خلاصه کتاب:
من محکومم به نماندن، به رها کردنت، رفتن همیشه از نامردی نشات نمی گیرد! اگر رفتم، اگر نخواستم باشم، فقط یک دلیل داشت. اینکه باشی و بمانی. اینکه بدانم هستی و در یک نقطه ای از این شهر بزرگ نفس می کشی. رفتنم را به بی لیاقتی تفسیر نکن! برای حفظ کردنت ناچار به بریدن شدم. سخت شدم تا دل کندن از من برایت راحت تر شود. اینبار نفرت باعث جدایی من از تو نیست، شاید عجیب باشد ولی من و تو به جرم عاشقی تقاص پس می دهیم…
خلاصه کتاب:
دوتا طراح که یکی شرکت مدلینگ داره و یکی مزون داره، دو پسر مدل میان تو زندگیشون، حالا باید ببینم که رابطشون آیا یک شبه هستش یا اینکه عشق باهاشون قراره بازی کنه؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.