خلاصه کتاب:
پریچهر در سایهٔ اقتدار پدر بزرگ رشد کرد. آن ها باید هفته ای یک بار به دست بوس پدر بزرگ می رفتند. پدر بزرگ شغل پسرها و ازدواجشان با دخترها را تعیین می کرد. او عماد (پسر عموی پریچهر) را برای ازدواج با پروانه (خواهر پریچهر) انتخاب کرد و به اختلاف مادر پریچهر و مادر عماد اعتنا نکرد. پریچهر با این جنگ میان دو خانواده خود و عمو بزرگ شد و با مرگ…
خلاصه کتاب:
یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونهی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خونبس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال برگشته…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.