خلاصه کتاب:
دخترک تلاش نمیکرد، زور نمیزد. محو بود، برای هر درسی پایه بود. جریانی که از میان قلبش سرچشمه گرفته و خود را تا تکتک اعضا میرساند، بینظیر بود. در مقابل حرفش هیچ نگفت. دلش پایان یافتن این سانس را نمیخواست؛ صحنه که به آخر نرسیده بود. نباید کات میخورد، نباید! مگر اینجا آغاز بازی نبود…
خلاصه کتاب:
داستان سیاوش راد آشنایی اتفاقی او با رز، دختری که برای درمان بیماری مادرش مجبور به دزدی می شود، سیاوش شاید رفتار ها و نیتش در ابتدا خنده و شادی بود، شاید تمام عمر با پول و عنوان پدرش زندگی کرده، اما این اولین باری است که کاری را خودش به تنهایی انجام می دهد و برای شخص مقابل اسطوره شده و با غرور عنوان شاه دزد را به دست می آورد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.