خلاصه کتاب:
همیشه یک دلیل هست برای اینکه کسی را غیر معمولی دوست بداریم..! مثلا لبخندش مثلا چشمهایش مثلا چشماش چجوری میگن بهش فکر نکن، آدم وقتی جاییش درد میکنه میتونه بهش فک نکنه؟ من بند بندِ وجودم براش درد میکنه سوگند سوگند به نامش سوگند به سوگندم. سوگندی که لعبت است لعبتی خشن! و لعبت رمنده…
خلاصه کتاب:
دختر قصه من، خودِ گمشده اش را از لا به لای اتفاقاتی تلخه پیدا میکند! خودش را برمی دارد و می دود در میدان زندگی برای قوی شدن، تا از ضعفی دوازده ساله فاصله بگیرد و برخیزد! در این بین اتفاقاتی که رخ میدهد مسیر زندگی اش را تغییر میدهند! مسیری که در آن، جز خدا یاوری ندارد!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.