خلاصه کتاب:
نوا با خانواده مادریش داخل یک ساختمان ۴ واحدی زندگی می کنه پدر بزرگش مشکات پاکزاد از نوا که نوه دردونه اش بوده می خواد تا با مهره انتخابی خودش ازدواج کنه نوا سعی می کنه از حرف پدر بزرگش که در حقش بیش از پدر نداشته اش پدری کرده سر باز بزنه ولی در طی داستان به چیزهایی بر می خوره که می تونه مسیر زندگیش و تغییر بده ولی اقا بزرگ هنوز روی شخصی که برای نوا مجهوله اصرار داره…
خلاصه کتاب:
با مرگ امیرحسین، زندگی برای ماهرخ خیلی سخت میشه. اون هم زندگی در کنار خانواده طلوعی با عقاید سفت و سختشون… ماهرخ هیچ وقت نتونسته از خودش و حقش دفاع کنه و همیشه جا مونده اما بالاخره یه جایی این همه سکوت خفه اش می کنه و دل به دریا می زنه اما بی دفاع و تنها… تا اینکه اشتباهش پای یه کسی رو به زندگی اش باز می کنه و….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.