خلاصه کتاب:
داستان زندگى شیدا احسانى از ۵ سالگى است تا جوانى.دختر بزرگ خانوادهاى ٧نفره خانوادهای با پدرى معتاد و بد زبان اما سخت کوش و غیرتى و مادرى مظلوم و ساده. شیدا با داشتن برادرى بیرحم و برادرى دیگر مهربان، در این خانوادهى پر از تفاوتهاى فاحش رشد مىکند و بزرگ مىشود. کودکى او با اتفاق بزرگترى درجامعه رقم مىخورد، انقلاب اسلامى و نوجوانیاش با حادثهای بس بزرگ جوش مىخورد: جنگ. تنها دخترى ساده و معمولى در جریان روان زندگى خشن و گاه مهربان قد مىکشد و بزرگ مىشود. ورود بهروز پسرک خردسال تنها حادثهى بزرگ زندگى شیداست…
خلاصه کتاب:
من دخترک ساده دلی بودم بیگانه با عشق...من محبت را آموخته بودم...من با تو عاشق شدم... باتو پروانگی کردم..من با تو بانو شدم و پر شدم از ظرافت های زنانه... من ناز کردن را با تو آموختم...تو...تویی که مظهر صداقت بودی...تو که لبخند بودی در زندگی خشکی زده ی من...من با تو عاشقی کردم...من کنارت بزرگ شدم و پر و بال گرفتم...با تو همه چیز خوب است...با تو جهنم هم زیباست..کنارت حالم خوب است ...به راستی که چه خوب است عاشقی...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.