خلاصه کتاب:
دختری به نام یاسی که سال آخر دبیرستانه و یه دختر سرزنده و شیطونه تو راه برگشتن از مدرسه با یه اتفاق ساده خیلی تصادفی با مردی (فرید) آشنا میشه که بعدا متوجه میشه که این آقا پسر صاحب کار مادرشه که یه کارخونه داره و مادرش بعنوان سر پیشخدمت اونجا کار میکنه و چون برخورد اولیشون خوب نبوده باعث میشه که پسر صاحب کارخونه به فکر تلافی باشه که در نهایت با برخوردهای بیشتر و پی بردن به مشکلات یاسی سعی میکنه که بهش کمک کنه تا به رویاهاش که قبول شدن تو رشته پزشکیه برسه…
خلاصه کتاب:
شاید این تلنگر واجب بود، شاید باید بیشتر اطرافمو می دیدم، با چشم باز. شایدم این اتفاق به خاطر شروع بدمون بود. شروعی که با دادگاه و بیمارستان و دعوا شروع شد. بد شروع کردیم. کاش خوب تمومش کنیم. دلواپسم، به خاطر مردی که روزی آینده امو تباه کرد. شایدم خودم مقصر بودم، غرور زیاد و لج بازی بیش از حد… شایدم تقدیرم این بوده و من زیادی منفی بین هستم. اگر با لجبازی روزمونو شب نمی کردیم، این آینده ی سیاه تقدیرم نبود. کاش خدا یه فرصت دیگه بهم بده، فقط یه فرصت…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.