خلاصه کتاب:
امیر مشکات مهندس جوان و خودساختهای که در زندگی با خطکش دقیق اخلاق پلههای موفقیت رو طی کرده. الی دختر شلوغ و سرزندهای که از آسمون فرود میاد و برق نگاهی که پسر سربهزیری رو اسیر میکنه. داستان عاشقی ساده است، وقتی دلی بلرزه و قلبی ضربان بگیره! ولی امان از گذشته! گذشته آدمها تا کجا مهمه؟ مگر گذشته نیست که امروز ما رو میسازه. اگر گذشته اونطور که ما تصور میکنیم نباشه؟ آیا قلبها بیشتر میلرزه؟ فقط یک حقیقت وجود داره. هیچکس سفید سفید نیست، هیچکس سیاه سیاه نیست…
خلاصه کتاب:
طلعت خانوم دنبال یه عروس مناسب برای پسر بزرگشه تا بعد از سی و چند سال مجبور به ازدواجش کنه و کی بهتر از حنای شرو شیطون که هم خوشگله هم کم سنو سال تازه به خاطر شرایط خانواده اش مطمئنا مشکلی با چند همسری شوهرش نخواهد داشت.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.