خلاصه کتاب:
مهرو دختری که با دیدن کیوان دل به او میسپاره و با هم دوست میشن. ولی… کیوان برای ارث و میراث پدربزرگ مهرو را کنار میزاره و با یک دختری دیگر ازدواج میکنه. با ورود یه مستاجر جذاب و مذهبی به خونشون سرنوشت مهرو به این مستاجر گره میخوره…
خلاصه کتاب:
مردم میگن کارما یه بدکارست است، اما اون به جز خوبی چیز دیگه ای برای من نداشته. و بخاطر اینم نیست که من مرد خوبی ام. هر کاری توی زندگیم کردم،دلایل خودمو داشتم. دزدی کردم،زورگیری کردم، حتی ادم کشتم. چند تا چیز هست که خط قرمزم حساب میشه و باهاشون سرو کاری ندارم، مثل زنا،بچه ها و مواد. اما تو بقیه چیزا دستام پره پره. وقتی که تو رییس باشی،باید همچین کارایی بکنی.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.