خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری هست به نام رومینا که وقتی بچه بوده مادرش رو از دست میده. همه کسش میشه پدرش تا اینکه پدرش رو به جرم قتل رییسش میگیرن. پدرش اعدام میشه و رومینا تنهاتر. اون که خونشونو به خاطر طلب کارای باباش می فروشه، می مونه تو خیابون تا اینکه هم دانشگاهیش باران اونو می بره خونشون و اون موقع بوده که با رادمان آشنا میشه می فهمه که اون و…
خلاصه کتاب:
حنا صادق و امیر والا وارسته دو دوست قدیمی که بعد از سال های دور دوباره سر راه هم قرار گرفتن با گذشتِ زمان زندگیشون دستخوشِ تغییراتی شده و اون ها رو تبدیل به آدمای دیگه ای کرده که شباهتی به گذشته ی خودشون ندارن. فقط زمان مشخص میکنه که این آدمای جدید چه کارهایی از دستشون بر می آید.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.