خلاصه کتاب:
این ازدواج کاملا تجاریه تا وقتیکه این امتحان به سمت واقعی شدن بره… تنها چیزی که بهش اهمیت میدم نگه داشتن خونس. تنها جاییه که بهم حس خونه رو میده. و در حال پیچوندن بابامم که میخواد ملکو به یه مرکز تجاری تبدیل کنه. فقط یه راه برام مونده: واسه گرفتن ارثم، باید ظرف مدت شش ماه ازدواج کنم. من، پسری که هیچوقت بیشتر از شش دقیقه با یک دختر قرار نداشته. حالا باید یه زنی رو پیدا کنم که بتونم بهش اعتماد کنم. پس وقتی که یک تویوتا پریوس از عقب به ماشینم میزنه میفهمم که یه نشونست تا تیگن مونرو ساده و دلبر رو ملاقات کنم…
خلاصه کتاب:
من عاشق کیتو شدم و از اینکه بهش اعتراف کنم، نمی ترسم.نیازی نبود اونم متقابلاً همچین چیزی بهم بگه. من می دونستم اون چه حسی داره. حتی اگر جراتشو نداشت که بهش اعتراف کنه. دخترمون به زودی به دنیا میاد و زندگی مارو برای همیشه تغییر میده. اما کیتو بیخیال گذشته می شه؟ بیخیال قولی که برای اعدام کردن من داده؟ یا من نباید هیچ وقت بر می گشتم؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.