خلاصه کتاب:
زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته میشه و بزرگ میشه و نقشههایی میکشه که به رسوایی میرسه… و برای حاج حمید یک جنون میشه…
خلاصه کتاب:
سردار،مردی سی و یک ساله ست که برای یه کینه ی قدیمی به خانواده کامیاب نزدیک شده. آهو که عضو این خانواده ست.دختر نوزده ساله ای که با معصومیت و قلب مهربونش قربانی کینه ی سردار میشه… سرداری که با دوست جذابش برای دخترک قصه ی ما تله گذاشتن… یه تله ی بزرگ ناموسی،برای نوه ی حسین علی خان کامیاب که روی ناموسش قسم می خوره… بریم ببینیم سردار بیرحم ما دلش میاد با آبروی آهوی دلبرمون اینجوری بازی کنه… یا اینکه…؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.