خلاصه کتاب:
به من زخم می زنی اما از رو نمی روم، شده ام مادری که درد دارد؛ اما نمی نالد، یکی نیش می زند، دیگری نیشتر، پیله تنیدم به سکوت که ببینی ام، که حرف ها را از زیر زبانم بیرون بکشی، من تنیده شده ام به سکوتی که پیله اش بوی بی پروانگی می دهد، تو بیا کمی نوازش به جانم بریز، کمی عشق در بغلم بینداز، کمی خاک لباس هایم را بتکان، پشت من بعد این همه آدم به تو حداقل گرم باشد نازنینم …
خلاصه کتاب:
من و تو….من در دنیای شاهانه ی خودم… و تو در عالم دودیه خودت… هر دو دنیای متفاوتی داریم… اما من ناگاه… با دیدار چشمانت دل به تو باختم… چشمانی به رنگ خاکستر… که شعله عشق را در وجودم دمید… اما ناگاه… ادمی از جنس سنگ… سعی در جدایی ما دارد… تو محافظم باش… من چون شیشه ضعیفم… کمکم کن تا در این عاشقی همراهت باشم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.