خلاصه کتاب:
درباره دختریه که بعد از ازدواج خواهرش، یه مشکلاتی براش پیش میاد که مجبورمیشه بره و تو خونه دامادشون برای مدتی زندگی کنه… تو اونجا اتفاقی براش پیش میوفته که اصلا فکرشم نمیتونسته بکنه… زندگی بیخیالو روحیه سرخوشش توی اون عمارت دچار تغییر میشه…
رمان دلواپس توام
۴ روز از اقامت من تو خونه ی فرمنش ها میگذشت. تو این دو روز خیلی چیزا داشت عوض میشد. الهه مثل قبل از سربه سر گذاشتن های من حرص میخورد و البته خنده هاشم به راه بود. رامین و سیامک به دنبال کردنای ما داشتن عادت می کردن. رامین با همون ابهت و مردونگیش خوشحالیشو نشون میداد و رفتارای محبت آمیزش با الهه منو شرمنده می کرد… حیف سرش کلاه رفت با این زن گرفتنش… مرد خوبی بود. سیامک هم صحبتاش از کتابی بودن کمی بهتر شده اما همچنان بانو صدام میکنه. بماند که چقدر جلوش سوتی میدادم. اما چیز عجیب
این بود که خیلی به آدم حس آرامشو اعتماد می دادن. انگار سالهاست که می شناسیمشون. یعنی یه درصدم نمیشد حس کنی نگاهشون هیزو بده… با این حال من باز در اتاقمو شبا یه قفل میزدم. اما خب همچین فایده نداشت. سیامک شوخی می کرد، ولی اصلا نمیشد ببینی پاش از گلیمش دراز تره. فکر کنم عجیب با ادب بودن این داداشا. امروز دیگه نشد محدثه رو بپیچونم. مجبورم کرد بریم اون مانتوی کوفتی ارو بخریم. اینقدر از این مغازه به اون مغازه کرد که پیچ و مهره ی پاهام در رفت بسکه راه رفتم.
خلاصه کتاب:
پسری که از خارج میاد تا یه دختر شیطون و غیر قابل کنترل رو تربیت کنه… این کار واقعا متفاوت خواهد بود. شخصیت ها و نوع داستان متفاوت خواهند بود. در این کار شخصیت اولی خواهیم داشت که پر از اشتباه است. پر از ندانم کاری. پر از خامی و بی تجربگی. می خواهیم که با هم و در کنار شما به یک پختگی و ثبات شخصیتی در او برسیم. یک بلوغ ذهنی. شخصیت متزلزل و کوچک داستان ما، در انتها پخته و با ثبات و آرام خواهد شد. کسی که با همه کس و همه چیز سر ناسازگاری و عناد دارد، در انتها بالغ و فهیم می شود. حالت باری به هر جهت بودن او رشد خواهد کرد و تبدیل به کسی خواهد شد که برای اهدافش تلاش خواهد کرد…..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.