خلاصه کتاب:
امیر طهماسب اومده تا گردباد زندگی کسانی بشه که ۱۳ سال پیش طوفان زندگیش شدن، اون از شیرازه جدا شده آیا میتونه تمام صفحاتت وجودش رو مثل روز اول از صفحه یک بچینه؟؟یا دست های پشت پرده،آشفتگیش رو بیشتر از پیش دامن میزنند؟بازی گردان این بازی چه کسی است؟؟
خلاصه کتاب:
به زحمت قدم بعدی را برداشت و نفسش توی گلو گیر کرد. درد بد زمانی به قوزک پای زخمیاش پیچیده بود. دلش میخواست زار زار گریه کند. کمی بدن نحیفش را جلو کشید و دست به تنه تنومند درخت کشید. ایستاد و به نفس نفس افتاد. جلوی چشمانش گاهی تیره میشد و گاهی انگار سوزن میرفت توی مردمک های خیسش. جان نداشت بیشتر از این راه برود. سرش را کمی بالا گرفت و نگاهش رفت تا روی ابری که چیزی به ترکیدن بغض سیاهش نمانده بود …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.