خلاصه کتاب:
ناز دختر فقیری که برای اینکه خرجش رو در بیاره توی ساندویچی کوچیکی کار میکنه. روزی از روزا، این دختر سر به هوا به یه بوکسور معروف، امیرحافظ زند که هزاران کشته مرده داره، ساندویچ پر از سس خردل تعارف میکنه و غافل از اینکه امیرحافظ به سس خردل حساسیت داره و نمیدونه قراره بخاطر این سس خردل زندگیشون بهم گره بخوره!
خلاصه کتاب:
جانا دختری که مقصر مرگ مادرش را پدربزرگ افسانه ای میبیند به گونه ای که تیشه به ریشه خانواده اش زده اما در این میان مردی از جنس طوفان حامی قلب یخ زده او شده طوفانی که برای جانا اسراری را افشا میکند که ستون خاندان پدری اورا به لرزه در می آورد آیا باید دید در انتها جانان با سرنوشتی نا معلوم پذیرای طوفان زندگی اش هست یا نه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.