خلاصه کتاب:
اولین باری که مریک کرافورد رو دیدم در طول مصاحبه کاریم بود. خوب از نظر فنی، من اون رو بیست دقیقه قبل تر وقتی یهویی وارد اتاق پِرُویی که چند ساختمون پایین تر از محل مصاحبه ام بود دیدم. من داد زدم، اون فریاد زد. بعد از اینکه باهاش کل کل کردم، تونستم در رو روی اون عوضی ببندم.
خلاصه کتاب:
هیچ ملایمتی توی وجود جکسون روتلج نیست. اون یه مرد خودخواه و بدبینِ کسی که عشق من رو بی رحمانه پس زد و حالا برگشته، فقط براى از بین بردن معامله اى که براى بدست آوردنش سخت تلاش کردم… نوبت منِ که از رازهاى سیاه خانواده روتلج سردربیارم و مهم نیست براى بدست آوردنش چه بهایی باید بپردازم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.