خلاصه کتاب:
دختری بنام دلدار ک توی ده زندگی میکنن و هنوز ازدواج نکرده و از این رو مورد تمسخر اهالی محله هستش، یه روز پسر معتاد محل(فرمان)برای دلدار مزاحمت ایجاد میکنه و دلدار هم یه سیلی به صورتش میزنه، طبق رسم و رسوم ده اگه دختری به پسری دست بزنه باید به عقدش دربیاد، اما خان محل این اجازه رو نمیده و دلدار رو برای سوگلی عمارتش خواستگاری میکنه…
خلاصه کتاب:
پدر خورشید ، کارگر کارخونه امیرعلی کیان آراست . اما طی یک حادثه ای ضرر چند میلیاردی به کارخونه می زنه. امیرعلی ادعای خسارت می کنه ، پدر خورشید قادر به پرداخت نیست و امیرعلی که مرد ۳۳ ساله و متاهلی هست، شرط می زاره، پدر خورشید باید خسارت و پرداخت کنه و در صورت قادر نبودن در پرداخت خسارت ، یا باید به زندان بره و یا دختر ۲۰ سالش و به عقدش در بیاره…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.