خلاصه کتاب:
اسمش یاکان بود بزرگترین قاچاقچی مواد همه ازش میترسیدن تا این که دل سنگ و بی رحمش اسیر دختر سرکش سرهنگ شد! دختری ناز پرورده و افسار گسیخته که هیچ جوره پا به زندگی این مرد شرور و وحشی نمی ذاشت ولی اون یاکان بود! مردی که همه رو به آتیش می کشید و حالا آتیش و تب تندش دامن این دخترک لوند رو گرفته بود پس با دزدیدن دخترک یه شب بی هوا پا به اتاقش میذاره، قسم خورده بود بهش دست نزنه ولی…
خلاصه کتاب:
یاسی آقازاده ای که به جز خرج کردن پول های پدرش و کلکل کردن و شیطنت کردن کار دیگه ای نداره یه شب که توی پیست سرعت اسیر مامور راهنمایی رانندگی میشه که بهش لقب زرافه میده و برای ادب کردن این آقازاده مغرور حاضرجواب از هیچ کاری ابایی نداره. توی ذهن این دوتا دیونه فقط یه جمله میچرخه: بچرخ تا بچرخیم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.