خلاصه کتاب:
کلیدو توی در چرخاندم و به آرامی وارد خونه شدم. بدنم از شدت خستگی یاری نمیکرد. خونه غرق سکوت بود. برقو روشن کردم و به سمت اتاقم روانه شدم اتاق ها در طبقه دوم قراره داشت و اتاق مورد علاقه من اتاق وسطی بود. وارد شدم کوله رو گوشه ای پرتاب کردم. پووووفی کشیدم: عجب روزی بود امروز!
خلاصه کتاب:
عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده! تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای نده!ارسلان پزشک جذاب و موفقی که با دوباره دیدن عشقش به سمتش کشیده میشه و وسوسه میشه تا دوباره اون عشق رو تصاحب کنه.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.