خلاصه کتاب:
مهران صبوری مردی بسیار خوشتیپ و غیرتی که جنون وار عاشق زنشه و به هیچ عنوان اجازه نمیده اون حتی با مرد دیگه ای غیر از خودش هم کلام شه! اما ناخواسته پا توی باندی میذاره که مجبور میشه مدتی از خونه و زندگیش دور شه و توی این مدت پای کوروش، نامزد سابق زنش توی زندگیشون باز میشه و این یه امتحان برای عشقشون عشقی که سحر رو کلافه کرده و دنبال راه فراریه، ولی نمی دونه قراره چه اتفاقی برای آینده اش بیفته و نزدیک شدن کوروش بی منفعت نیست!
خلاصه کتاب:
دوست داشتم این لحظه ها را هی کِش بدهم؛ لحظه هایی که فقط مختص خودمان بود. یک جمع دو نفره کوچک که هیچ چیز نمی توانست در آن راه یابد، حتی افکار مرموذی که همیشه در حال تلاش بودند تا ما از بودن هم لذت نبریم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.