خلاصه کتاب:
ایکا دختری که تمام عمرش به عنوان یه پسر زندگی کرده و هرشب شاهد بی بندو باری های پدرش با زنان شهره! اما رئیس بزرگترین شرکت تجاری به ایکا پیشنهاد کار میده اما در واقع ایکا سند بردگی خود رو امضا میکنه و در حالی که بردهی اربابی خشنه عاشق نامزد اربابش که هم جنس خودشه میشه…
خلاصه کتاب:
مترسک:- من مغز ندارم ، سرم پر از پوشاله ! :- اگه مغز نداری پس چه جوری حرف می زنی؟ مترسک:- نمیدونم … ولی خیلی از آدم ها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف می زنن! دهنم رو بستم اما قلبم فریاد کشید : “دست درازی توی سه سالگی، روسپی دختر و پسر فامیل بودن روی قلبم سنگینی می کنه ” #دیالوگ مترسک…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.