خلاصه کتاب:
تیام عاشق دختر عمومش نفسه اما نفس دنبال عشق واقعیه و علاقه ای به تیام به عنوان عشق و همسفر زندگی نداره دوس داره عشقو درک کنه. تیام این موضوع که جواب رد از نفس شنیده رو با دوستش اشکان در میون میزاره و اشکان به تیام پیشنهاد میده که نفس رو با شخص دومی امتحان کنه و سر این موضوع شرط میبندن که تیام نظرش اینه که نفس دختر مستقلیه و اصلا توو فاز عشق و عاشقی نیست و اشکان نظرش اینه که نفس اصلا تیام رو دوس نداره… و با این شرط اشکان به نفس نزدیک میشه…
خلاصه کتاب:
شاید این تلنگر واجب بود، شاید باید بیشتر اطرافمو می دیدم، با چشم باز. شایدم این اتفاق به خاطر شروع بدمون بود. شروعی که با دادگاه و بیمارستان و دعوا شروع شد. بد شروع کردیم. کاش خوب تمومش کنیم. دلواپسم، به خاطر مردی که روزی آینده امو تباه کرد. شایدم خودم مقصر بودم، غرور زیاد و لج بازی بیش از حد… شایدم تقدیرم این بوده و من زیادی منفی بین هستم. اگر با لجبازی روزمونو شب نمی کردیم، این آینده ی سیاه تقدیرم نبود. کاش خدا یه فرصت دیگه بهم بده، فقط یه فرصت…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.