خلاصه کتاب:
من محمدرضام، یه پسر مذهبی و باهوش که یهو عاشق زنم میشم، زنی که تا دیروز نمی شناختمش اما وقتی دیدمش، با همه دخترا برام فرق داشت.. آره اون واقعا فرق داشت، با رفتارهای پیچیده ش، منو دیوونه خودش کرد. همه چی خوب بود تا وقتی که یکی پیدا شد و از گذشته زنم چیزی گفت که نه می تونستم ولش کنم و نه نگهش دارم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.