خلاصه کتاب:
فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد اصلا احساس خوبی با این ادم نداشتم.
خلاصه کتاب:
گلسا کاویان بعد از چهار سال دوری از شوهرش برمیگرده. برمیگرده تا اشتباهاتش رو جبران کنه و چیزهایی رو که باخته رو دوباره بدست بیاره. داستان فلش بک هایی به گذشته داره و توی این فلش بک ها همه چیز روشن میشه …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.