خلاصه کتاب:
زنهار یکی از مترادفهای کلمه پناه است… قصهی دختری رو روایت میکنه که کنار خانوادهش زندگی میکنه و روحیهی هنری اون باعث شده دختر شاد و سر زندهای به نظر برسه. سایه به واسطهی رشته و شغلی که داره وارد رابطهای میشه که از نظر خودش چندان جدی نیست؛ اما همین امر باعث میشه ناخودآگاه مسیر زندگیش با ورود اشخاصی که سر راهش قرار میگیرن تغییر کنه… آدمها و ماجراهایی که خود به خود باعث اتفاقهای شهر بی آبرو شدند. داستان از طریق دو راوی روایت میشه.
خلاصه کتاب:
روی سکوی جلوی خونه نشستم… پاهام از خستگی زیادم زق زق می کردن… هنوز هم به فاصله ی زیاد مدرسه جدیدم تا خونه عادت نکرده بودم… مامان با یه لیوان آب سرد کنارم نشست… به چهره ی مهربونش نگاه کردم… تنها امیدم توی این دنیا مادرم بود…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.