خلاصه کتاب:
احیا داستانی داره که با همه وجودت می تونی حسش کنی! داستان عاشقانه، درام ، چیزی که مشکلاته روزمره هممونه، اتفاقاتی که همه ی ما باهاش سرو کله می زنیم، از موفقیت های کاری تحصیلی تا شکست تو همه ی خوش بختی ها و ثروت ها، ادمایی که وارد زندگیمون میشن انتخاب های اشتباهمون، روابط ها و عشقو عاشقی های درست غلط… داستان زندگی شخصیت های این خانواده شاید مشکلات و اتفاقاته هر یک از ما تو زندگی باشه. درد ها زخم ها آزار و اذیت ها همه و همه مشکلاتیه که ما تجربش کردیم و باهامون هم دردی می کنه افراد مختلفی که چجوری وارد زندگی میشن و زندگی رو تغیر یا نابود می کنند همه و همه توی داستان بهشت جهنم است گفته شده
خلاصه کتاب:
من دختر مذهبی که پدرم به خاطر آبرویش و نقشهی برادروهمخونم، مجبورم کرد پای سفره ی عقد پسری بشینم که عاشق دخترخاله اش بود… به خاطر حفظ جونم و مخفی موندن رازی که قدرت فاش کردنش رو نداشتم نقشه ی خودکشی کشیدم و فرار کردم… شهربهشهر رفتم و رسیدم به خونه ی کسی که از انسانیت بویی نبرده بود. آرتین مهدوی مردی پرغرورو زخم خورده و بدبین… معلم دخترش شدم… با صیغه کردنم مجابم کرد وارد نقشش بشم… آرتین مهدوی بزرگ رو دیوونهی خودم کردم… حالا من موندمو آرتین و انگشت اتهام مردمی که بویی از انسانیت نبرده بودن…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.