خلاصه کتاب:
ته تغاریم… پسری که از بین همهی پسرای من تابو شکسته و داره تکتک خط قرمزهای مادرشو رد میکنه. پسری به اسم نامدار… که شغل پرحاشیهش، این روزها تنها دغدغهی اونه. نامدارِ من، ماساژدرمانگره و چون کاربلد و زبر و زرنگه، بهش میگن معجزهگر.حالا چرا گفتم خط قرمز؟! چون گاهی مجبوره خلاف میلش، کارهایی رو انجام بده که با هدف اصلیش، یعنی درمانگری، منافات داره… و به نظرتون اون کارها چیه؟
خلاصه کتاب:
دستان سپهسالار، نوهی باغیرت و محبوب حاجکربلایی در محلهای آرام و باصفا به شغل آرایشگری مشغول است، که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدربزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند. دستان طی اتفاقات شوکهکننده و غیرقابل پیشبینی و در عین حال مهیجی چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش میایستد. به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود. با جانا، خواهرزادهی بزرگترین دشمن و رقیبش ازدواج میکند. این در حالی است که جانای زخم خورده از تقدیر، گمان میکند دستان دشمن اوست و محض انتقام آمده تا محلل شود. اما دستان…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.