خلاصه کتاب:
می گویند پدرش مرد کثیفی بود که در حین گیجی به زنی متاهل نزدیک شده و کشته می شود و مادرش زنی بدکاره که قبل از ازدواج دومش فرار می کند. آنقدر از مادرش بدگفتن که خان دستور داد با برادر بدچشمش ازدواج کند… اما قبل از مراسم فرار کرد، آن هم با مردی دیگر… گناه مادر را پایه دختر نوشتند. گفتند فرزند همان پدر است، که شیر همان مادر را خورده… این هم اینجا بماند مردها را از راه بدر می کند و به دختران چیزای بد یاد می دهد… برایش حکم بریدند…
خلاصه کتاب:
کوه مثل کوهیار، زلزله کوه را هم تکان داد… اما کوهیار را نه…. کوه تنها بود و فرو ریخت… اما کوهیار یارش را داشت… امانتى که پدرش به دستش سپرده بود… امانتى که میان آوار جا مانده بود و باید برایش کوه مى شد و شد… کوه بود… یار بود…. کوهیار بود… و براى یارش شد همه چی….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.