دانلود رمان خانم مددوکس از جیمی مک گوایر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این داستان برشی کوتاه از زندگی قهرمانان رمان فاجعه زیبا و شرح اولین ولنتاین تراویس و اَبی به عنوان یک زن و شوهر است. این کتاب یک بخش از فاجعه متحرک (جلد دوم فاجعه زیبا) و یا حتی یک صحنهی حذفشده از فاجعه زیبا نیست؛ این یک چیز کاملا جدید است. این داستان کوتاه بعد از جلد دوم رمان، یعنی فاجعه متحرک (Walking Disaster) نوشته شده؛ اما با توجه به کوتاه بودن آن، نویسنده به عنوان شماره ۱.۵ رمانهای سری زیبا (Beautiful) منتشر کرده است.
خلاصه رمان خانم مددوکس
درست بعد از اینکه خشک کردن موهام رو تموم کردم، موبایلم که گوشه ی سینک بود لرزید و نام آمریکا (America) روش ظاهر شد. -الو؟ -سلام! نمیتونم زیاد حرف بزنم. شپ (Shep) همین الان رسیده خونه و قبلا وقتی میرفت سر به سم گذاشته . فقط چون شما بچه ها امشب نمیخواین بیاین، میخواستم بهت بگم روز ولنتاین مبارک؛ چون ازدواج کردی معنیش این نیست که بعد از این نمیتونی به مهمونی خوابگاه دانشجویی بیای ، خودت میدونی ! -میدونم ؛ ولی اون ها واقعا چیزای تراو نبودن و قطعا مال منم نیستن. ما نمیخوایم اولین روز ولنتاینمون رو تو یه مهمونی دوستانه بگذرونیم،
مر (Mare) مخفف آمریکا. – یادت نره که تو این مهمونی روز ولنتاین کالج سیگ تاو (Sig Tau) پارسال بود که اولین جرقه ازدواج بین تو و جناب مددوکس زده شد. {خاطرات ۲ } با تمام جزئیاتش یادم میاد. و وحشت محض کوفتی از دست دادن بهترین دوستت چون اونقدر احمق بودی که تو دام عشقش بیفتی. خب من متعلقم به تو، من متعلقم به تو . صدای آمریکا من رو به زمان حال برمیگردونه: -من رو قضاوت نکن. به هرحال ما دیگه تازه وارد نیستیم و شپلی هم مجبور نیست مثل یه پادوی کوفتی بدو بدو کنه. میفهمم چی میگه و میخندم به ساعتم نگاه میکنم، تراویس هر لحظه ممکنه برسه خونه!
-یادش به خیر. {۱} -به هر حال، همونطور که گفتم نمیتونم زیاد حرف بزنم؛ ولی فراموش کردم زودتر سر کلاس بهش اشاره کنم، به بخشش به خاطر این بود که سعی می کردم خودم رو با سخنرانی ۱۱۱ مایل در ساعت دکتر هانتر ( Dr. Hunter ) هماهنگ نگه دارم و به بخش دیگه اش هم به خاطر اینه که تو سر هر کلاس با شوهر احمقتی و ما هیچ حریم خصوصی ای نداریم. لبخند میزنم. هماهنگی برنامه های مدرسه مون باعث شده درس خوندن و نوبتی ماشین سوار شدن آسونتر بشه؛ ولی نفهم که نبودم. انداختن یه حلقه توی انگشتم باعث شد که تراویس کمی راحتتر بشه؛ ولی…