دانلود رمان بوف کور از صادق هدایت با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بوف کور شناختهشدهترین اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از شاهکارهای ادبیات ایران در سدهٔ ۲۰ میلادی است. این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تکگویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. کتاب بوف کور تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است.
خلاصه رمان بوف کور
شب آخری که مثل هر شب به گردش رفتم، هوا گرفته و بارانی بود و مه غلیظی در اطراف پیچیده بود؛ در هوای بارانی که از زنندگی رنگ ها و بی حیایی خطوط اشیا می کاهد، من یک نوع آزادی و راحتی حس می کردم و مثل این بود که باران، افکار تاریک مرا می شست. در این شب آن چه نباید بشود شد؛ من بی اراده پرسه می زدم ولی در این ساعت های تنهایی، در این دقیقه ها که درست مدت آن یادم نیست، خیلی سخت تر از همیشه، صورت هول و محو او مثل این که از پشت ابر و دود ظاهر شده باشد، صورت بی حرکت و بی حالتش مثل نقاشی های روی جلد قلمدان جلوی چشمم مجسم بود.
وقتی که برگشتم، گمان میکنم خیلی از شب گذشته بود و مه انبوهی در هوا متراکم شده بود، به طوری که درست جلوی پایم را نمی دیدم. ولی از روی عادت ـ از روی حس مخصوصی که در مـن بیدار شده بود ـ جلوی در خانه ام که رسیدم، دیدم یک هیکل سیاه پوش، هیکل زنی روی سکوی در خانه ام نشسته. کبریت زدم که جای کلید را پیدا کنم ولی نمی دانم چرا بی اراده، چشمم به طرف هیکل سیاه پوش متوجه شد و دو چشم مؤدب، دو چشم درشت سیاه که میان صورت مهتابی لاغری بود ـ هـمان چشم هایی را که به صورت انسان خیره می شد، بی آنکه نگاه بکند – شناختم. اگر او را سابق بر این
هم ندیده بودم، می شناختم؛ نه، گول نخورده بودم، این هیکل سیاه پوش او بود. مـن مـثل وقتی که آدم خواب می بیند. خودش می داند که خواب است و می خواهد بیدار بشود اما نمی تواند ـ مات و منگ ایستادم؛ سر جای خودم خشک شدم. کبریت تا ته سوخت و انگشت هایم را سوزانید؛ آن وقت یک مرتبه به خودم آمدم، کلید را در قفل پیچاندم ، در باز شد؛ خودم را کنار کشیدم، او مثل کسی که راه را بشناسد از روی سکو بلند شد، از دالان تاریک گذشت، در اتاقم را باز کرد و من هم پشت سر او وارد اتاقم شدم. دستپاچه چراغ را روشن کردم، دیدم او رفته روی تخت خواب من دراز کشیده…