دانلود رمان عاشقانه اشتباه کردم از رویا قاسمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیکی دختر بیست و هفت ساله ای هست که با خانواده اش تو خونه ی پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کنه. از نظر خانواده از وقت ازدواجش گذشته و این موضوع با ازدواج کردن خواهر کوچکترش بیشتر به چشم میاد! مامان نیکی بیکار نمی شینه و با همکاری یکی از دوست هاش یه ملاقات برای نیکی ترتیب میده که با یکی از پسر آشناهاشونه! نیکی به اصرار مادرش حاضر میشه به این قرار ملاقات که در یک کافی شاپ ترتیب داده شده بره! نیکی به ملاقات میره اما اونجا اشتباه ترین کار ممکن و انجام میده…
خلاصه رمان عاشقانه اشتباه کردم
انقدر به پیام آخرش چشم می دوزم که صفحه ی گوشیم خاموش میشه. یه قطره اشک روی صفحه ی تاریک گوشیم می ریزه و دوباره صفحه تو نور فرو میره. زودتر برگرد دختره نمی دونم باید ذوق کنم یا بشینم گریه کنم به حال و روزی که برام ساخته! کنارش بودن شده مثل زجر برام و حالا که اون خواسته به شوخی قضیه اخراجمو مطرح کنه منم کاملا جدی برگه ی استعفامو براش پست کنم چی؟! بست نیست این با دست پس زدنا و با پا پیش کشیدنا؟ اصلا واقعا قصدش چیه؟ یه بار برای همیشه بگه
بذاره من بشنوم حالا یا پای شرایطش وایمیستم یا واینمیستم دیگه… دوباره روی تخت دراز می کشم و چرا حالا که یه کم هم شده ازش خبردار شدم احساس شادی و سلامتی می کنم؟ لامصب از استامینوفن و پروفنو هر فونِ دیگه ای هم بهتره ژیوانیموفونِ خودمه اصلا! اصلا از دست خودمو این افکارهای بی سروسامونمم خسته ام، خسته… چرا وقتی تو همه ی من، حضور داره یکی نمیزنم در ماتحتش و بیرونش نمی کنم تا از همه ی من خارج بشه؟ سفت گرفتمش تو خودم و رهاش نمی کنم و شده جزیی از من،
مثل یه عضوی شده که در من وجود داره و یکی از اجزای مهمم هستش بی ریختِ بدقواره! خدایا خودت شفای منو عنایت بفرما جدا خیلی شفا لازمم … خداییش با یه پیامک اخراج چه سرخوش شدما… اگه پیامک خواستگاریشو ببینم چی به سرم میاد؟ خدا نیاره اون روزو! مطمئنن از هیجان زیاد یه بلندگو می گیرم دستمو و بلند بلند بله می گم و عاقد و هم با همون بلندگو خبر می کنم که زودتر بیاد و کار و یک سره کنه! وای خدایا توبه… برم پیش مامان اینا تا کلا خل نشدم. یه روز سرد زمستونیه مامان داره تلفنی…