دانلود رمان آقا و خانم بلک از محیا نگهبان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دایان حقی، پسری مغرور و مستبد و یکی از تاجران بنام فرش، دل در گرو دختری ساده و بی آلایش به نام نوا می دهد، دختری شاد و سرزنده که بی خبر از دایان، مشغول زندگیست. دایان برای وارد کردن او به زندگیش یک شب دست به…
خلاصه رمان آقا و خانم بلک
نوا پوفی می کشد و از پنجره نگاهی به بیرون می اندازد. حرف های مهراد دروغ نیست، خود حقیقت است. با آن پول می شود مادرش را از دردهای شبانه نجات داد. می شود خودش را از عذاب وجدان کارهایش و بلا هایی که سر مردم می آورد نجات بدهد. می تواند عین آدم زندگی کند و به هیچ کس نه کاری داشته باشد و نه حرفی بزند. میتواند زندگی مهراد را هم سر و سامان دهد. پدرش را از زندان بیرون بیاورد و خواهرش را به سراغ کلاس هاس عکاسی بفرستد. ته مانده اش را هم خرج رهن خانه کنند تا این شش تومان پول بی زبان به جای جیب بی سر و ته صاحبخانه ، در جیب خودشان بماند.
با استرس و ترس به در سفیدخانه، خانه که نه کاخ مقابلشان نگاه می کند و ناخن هایش را بیشار داخل گوشت کف دستش فرو میب میبرد. – ببین توی حیاطشون ۹ تا دوربین دارن که اونارو خودم از کار میندازم . میری حیاط پشتی از اونجا میری انباری. توی انباری هیچی نیست، یه در کوچولوعه که باز میشه به اتاق طبقه ی پایین، اونجا دو تا سگ نگه میدارن، توی اون اتاق یه در که راه داره به خونه. تو خونشون سه تا دوربین توی طبقه ی اوله، این سه تا وصلن بهم که مانیتورشون توی اتاق آخری سمت چپ هستش، از اینجا میتونی خاموششون کنی. دوربین های طبقه ی دوم و سوم و همینن
ولی نتونستم پیدا کنم که کجا وصلن… خب؟ نوا با ترس سر تکان می دهد. – میترسم مهراد. میترسم. مطمئنی کسی نیست؟ – امشب تولد نوه بزرگه ی حاجیه. همشون رفتن تالار تولد. هیشکی خونه نیست. میتونی راحت بری تو و کارتو بکنی. تو کارای سخت تر از اینم کردی نوا . از چی می ترسی؟ – لعنتی اونکارا خلاف نبود. هر چی میشد هم یه بلایی سر خودم میومد . این کار دزدیه دزدی… بگیرنم میدونی چه بلایی سرم میاد؟ -چرا بگیرنت؟ میگم هیشکی توی خونه نیست. همه چیزم بهت گفتم. نوا نچی می کند و خم می شود تا بند پوتین هایش را محکم تر ببندد. – وای به حالت مهراد اگه بگیرنم…