دانلود رمان دختر خون بس (سه جلدی) از فاطمه با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان راجع به زندگی دختری به نام فاطمه که به علت درگیری بین دو خانواده مجبور میشه خون بس شه و زن کیارش میشه. کیارش پسری مغرور و خودخواه، بداخلاق، شیطون، زورگو…فاطمه؛ دختری معصوم و مظلوم، صاف بی ریا و پاکدل و… فاطمه زندگی پر از فراز و نشیب داره و با این سن کمش مجبور به زندگی با کیارش میشه…
خلاصه رمان دختر خون بس
کیارش _ خندم میگیره که انقد خوب نقش دختر مظلوما رو بازی میکنه اما صبر کن یه خوابایی براش دیدم که شب روز بشینه گریه کنه دختر پاپتی. دم در تالار نگهداشتم یه گله آدم دورمون جمع شدن چون خانوادش تعصبی بودن و اجازه نمی دادن عروسی مختلط باشه مجبور شدیم مردونه زنونه کنیم به ناچار دستش رو گرفتم رفتیم تو قسمت زنانه بهترین تالار شهرشونو بابام کرایه کرد بهترین عروسی رو گرفت ولی این دختره لیاقت هیچ کدوما نداره اگه اجبار بابا نبود حتی حاضر نبودم تو روش نگاه کنم.
ولی اینم خوبه که میتونم عقده هامو سرش خالی کنم وقتی یادم میوفته امیر رو دستام جون داد. خون جلو چشمامو میگیره یه جوری همشونو زجر میدم که به فکرشون نرسه از همین امشبم میخوام شروع کنم. اونا رسم دارن عروس سه روز تو خونه پدرش بمونه و روز سوم مراسم پاتختی بگیرن و راهیش کنن خونه شوهر ولی چه حالی میده که از تالار عروس رو با خودم ببرم خونه خودم! آخ که چه حالی میده وقتی فکر میکنم همشون تو حسرت دیدنش کور میشن ولی حتی نمیبیننش! خون بس کوچولو چقد زجر میکشه.
تو حسرت دیدن خانوادش زجرای که میدمش یه طرف این یکی یه طرف… دو ساعت طول کشید تا رسیدیم به جایگاه عروس داماد وقتی نشستیم مجبور شدم تورشو عین عاشقا بالا کنم. ازحق نگذریم قیافش قشنگ شده بود. سرش پایین بود به من نگا نمی کرد مثلا خجالت می کشید صورتمو اون طرف کردم تا نبینمش همه دورمون جمع بودن و تبریک میگفتن وآرزوی خوشبختی می کردن، اونم چه خوشبختی هه! از تو آینه روبه رو نگاش کردم اونم داشت تو آینه نگاه می کرد ولی فکرش جای دیگه بود…