دانلود رمان فال نیک از بیتا فرخی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همان طور که کولهی سبک جینش را روی دوش جابهجا میکرد، با قدمهای بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایهای خالی میچرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند اتفاق میافتاد؛ از همان وقت که زنگ خبر گوشی اش به صدا درآمده و جیران هم بعدش تماس گرفته بود و به عمد با آن لحن اغواگرش ماشین رختشویی فخری خانم را در دلش روشن کرده بود!
خلاصه رمان فال نیک
اگر بتونیم گل ها رو دو سه روز حفظ کنیم خودش کلی سوده و مهراد هم استاد این کاره چند تا مراسم پشت هم می گیره تازه ترین گل ها رو از مرکزش تهیه میکنه و همه رو جمع میکنه به جای خنک تو سالن که خوب و سالم بمونن. بیا تا اینا رو چک میکنیم برام درست و حسابی تعریف کن از دیروز چه اتفاقاتی افتاده؟ سراغ گلدان پایه بلندی رفتند و هر دو با دقت مشغول وارسی گل ها شدند. هانا تلش را کمی عقب داد و گفت:
اتفاق خاصی نیفتاده ولی من موندم تو کار این آقا مهراد طرف خیلی وارده تا به حال تو عمرم آدمی به کار درستی اون ندیدم… مدل دستور دادنش حرف زدنش راه رفتنش نگاه کردنش به آدم ها… به هر کسی یه جوری نگاه می کنه! عجیب نیست؟! جالبتر از همه سرعت عمل و تسلطش به رفتارشه از وقتی اومده معلومه به ناراحتی حتى داره اما به خواننده کلی چیز یاد داد.
وای نبودی ببینی چه صدای قشنگی داره خیلی هم خلاقه به همه یاد میده چه طور با مهمون ها رفتار کنن یعنی از کار همه سر در می آره تا امروز آدمی این همه کاریزماتیک ندیدم. جیران که وسط صحبت های او دست از کار کشیده بود و دست به سینه و با اخم تماشایش میکرد با مکث او پرسید هوی پس داداش من چی؟ مگه قرار نبود قاب پیمانو بدزدی؟ هانا سعی کرد شرمش را زیر خنده هایی بیخیال پنهان کند و همچنان به کارش ادامه دهد تا با جیران چشم در چشم نشود.