دانلود رمان بر گیسوی باد از مریم اسدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جابر آخوندی که صدسال قبل بخاطر رودرواسی مجبور میشود به دختری درس طلبگی بدهد که دلباختهی او میشود! اما قبل از اینکه بتواند اقدامی کند… اما اکنون صد سال بعد محبوبه که وارد باند فسادی میشود، برومند رییس باند مردی جذاب، مغرور است که درصدد تصاحب او بر میآید اما محبوبه موفق به فرار میشود… در پایان ارتباط بین دو داستان مشخص میشود و …
خلاصه رمان بر گیسوی باد
محبوبه به تمام معنا گیج شده بود و منظور او را از هر کاری نمی فهمید ولی آرام گفت بله فهمیدم. باید بدونی هر لحظه ممکنه پلیس اینجا بریزه و همه مون رو دستگیر کنه پس پی همه چیزو به تنت بمال! با این حرف چشمان محبوبه گشادشد آتنا کمی مکث کرد. گویا از حرفی که زده پشیمان شده باشد نباید اول کاری ترس توی جانش می انداخت تا در برود. از جا بلند شد و گفت هنوز زوده که کارای بزرگو انجام بدی فعال نمیخواد کار خاصی انجام بدی فقط خوب یاد بگیر تا بعد!
به سمت پنجره رفت پرده را کنار کشید و گفت بلند شو بیا اینجا کنارش رفت. اونجا رو ببین اصلا اجازه نداری به اون ساختمون روبه رو بری فقط اگه ازت خواسته شد حق داری اونجا بری…به ساختمان روبرو خیره شد هیچ چیز غیر عادی به نظر نمیرسید اما چرا نباید آنجا میرفت برایش سوال شد آتنا پوست لبش را کند وگفت سوال موءال نداری؟ ذهنش پراز سوال بود اما زبانش گفت نه فعلاً آتنا سری به حالت تایید تکان دادو از اتاق بیرون رفت و محبوبه همانطور پشت پنجره بیرون را تماشا کرد.
حیاط بزرگی که اطرافش چمن کاری شده بود. ساختمان روبرو بسیار بزرگتر و زیباتر از ساختمانی بود که در آن بودند. افرادی مرتب از آن داخل و خارج میشدند با تعجب گفت: چقدر شبیه اداره س دلهره و شک مثل اسید داشت دل اندرونش را می خورد. اینقدر با دندان پوست لبش را کنده بود که می سوخت اما میدانست بیرون از آنجا جایی ندارد که بماند روی تخت دراز کشید و چشمانش را بست. بیرون از اتاق آتنا رو به سامی کرد و گفت تو مطمئنی جاسوس و مامور نیست؟ می دونی که چقدر زرنگ شدن یکی رو سر راهمون میذارن بعدش کاشف به عمل میاد.