دانلود رمان عروسک شو از نسترن قائدی نژاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شهریار اصلانی یه قاچاقچیه کله گنده اس که ادم می فرسته سراغ دخترا تا مخشونو بزنه و به هوای ازدواج بیاره تو عمارت و بعد بفرسته دبی. این بین کسی نمیتونه مخ رهایش رو بزنه و خودش وارد عمل میشه. از جسارتش خوشش میاد و عاشقش میشه و اونو میاره عمارتش و تازه رهایش می فهمه تو چه دامی افتاده…
خلاصه رمان عروسک شو
ایران _تهران#
دستش روی موهای بریشون ریخته از شالم نشست با ترس سر بلند کردم و به چشمای قهوه ای دریده اش نگاه کردم چشمهایی که ترس رو به ببینده القا می کرد. تا حالا چندتا عروسک داشتی هان؟- بزاق دهنم رو با ترس قورت دادم و چشم بستم موهام رو از روی شال به چنگ گرفت و به سمت عقب کشیده شد. آخی گفتم که کنار گوشم زمزمه کرد بگو رهایش- تا حالا چندتا عروسک داشتی؟
با بغض گفتم من…من عروسک نداشتم- بدم می اومد چرا؟ – بی جون بودن اونا… من بدم میومد -لبش روی گونه ام نشست و لب زد اما من عروسکا رو دوست دارم – اونا موظف به اطاعتن درست مثل تو ببین خودت رو مجبوری به هر حرفم گوش بدی چرا؟ چون عروسک دوست نداری. پس توام عروسکی… موهایم رو رها کرد که سرم پایین افتاد و بلند زدم زیر گریه، اینجا دیگه چه جهنمی بود…