دانلود رمان قصر نفرین شدگان (جلد سوم) از دارن شان با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لارتن کرپسلی با اوقات تلخی روی تپه یخی و نا مطمئنی آمد به دریای یخ زده درون قله های ناهموار خیره شد. در دهه های زندگی اش به عنوان یک خون آشام بیشتر مکان های جهان را دیده بود، اما اینجا ناگوارترین سرزمین ناآرامی بود که او تا به حال تجربه کرده بود. فلاتی از فلفل های یخی با نمای صخره های عظیم تازیانه های برف یک مرد را…
خلاصه رمان قصر نفرین شدگان
طوفانی در حال خروشیدن بود بدون اینکه هشداری بدهد، تازیانه اش را کشید و برای ساعت ها وزید لارتن درون آن تقلا می کرد، صورتش زیر شنل ضخیمی که او از پشم خرس قطبی ساخته پنهان شده بود. کودک کاملا پوشیده شده و در گرمای چسبان و تاریک با خوشحالی غرغره می کرد چندین بار لارتن پایش لیز خورد و تقریبا به درون شکاف های یخ افتاد اگر نمی شد واضح دید، اینجا سرزمینی مرگبار محسوب می شد. خیلی راحت بود که آدم با سرگردانی به لیه صخره ای رفته و به درون ژرفای یخ بیفتد احتمالاً بهترین کار ممکن نشستن بود، تحت پوشش پشم های خرس و منتظر ماندن برای
اتمام طوفان، ولی کودک به زودی دوباره گرسنه می لارتن مقداری گوشت با خود به همراه داشت می توانست آن ها را بجود و مانند یک پرنده که به بچه اش غذا می دهد در دهان او بگذارد ولی نمی دانست که کودک توانایی هضم کردن آن را دارد یا نه کودک نسبت به ضیافت حال به هم زن دیروز، مطابق رضایت واکنش نشان نداده و بیشتر آن را بالا آورده بود لارتن از فکر کردن به اینکه سرنوشت کودک هلاکت است دست شسته، ولی از فکر اینکه کودک در بازوهایش از گرسنگی بمیرد نفرت داشت بنابراین با تمام تلاش می کرد، او ایده انداختن کودک به درون یک دره را به هلاک شدن او از گرسنگی
ترجیح می داد. لارتن وقتی صورت مردگان را مجسم نمود رو به جلو تلوتلو خورد، اور هورستون، تراز، خانواده وستر، زولا پون و البته صورت مردم درون کشتی، مسافران و خدمه محکوم شده همگی در خاطراتش تازه بودند و بیشتر از بقیه به افکارش رخنه می کردند. ولی بیشترین چیزی که لارتن خود را در حال تمرکز روی آن یافت صورت ماورای بیچاره بود وقتی به یاد می آورد که دختر چگونه برای محافظت از او به آغوش مرگ پناه آورد و چگونه تمام ساعاتی را که به دختر نیاز داشت و او از هیچ چیز دریغ نورزید، هدر داده بود احساس گناه و پشیمانی می کرد. او هیچ گاه خود را نمی بخشید چرا که…