دانلود رمان جنون از مهسا باقری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی غزل ده ساله شاد و سرزنده داستان بعد از طلاق والدینش اسیر طوفان های سرنوشت شده و بعد از ازدواج مجدد مادرش و پا گذاشتن به خانواده محمدی فصل جدیدی در زندگیش شروع میشه ! غزل وارد محیطی متفاوت شده و با افراد جدیدی آشنا میشه…. با دوستانی که نقشه های شومی دارند… با مردی که درد آشنایی داره…. با جنونی که قراره درد بشه… غم بشه… کابوس بشه و شاید هیچ وقت رهاش نکنه !
خلاصه رمان جنون
“غزل” امروز، نسبت به روزهای قبل حالم بدتره امین میخواد بیاد دنبالم تا بریم محضر و کارهای قانونی عقدمون رو انجام بدیم. خیلی مزخرفه، ولی واقعا دودل شدم. نیم ساعت دیگه میرسه و من هنوز لب تخت نشستم و به نقطه ای خیره نگاه میکنم. عجیب توی فکرم… معمول ترین حالت این روزهام فکر میکنم و فکر میکنم…ولی به نتیجه بهتری نمی رسم. از طرفی حرفای ارس حسابی مشغولم کرده و از طرف دیگه میدونم که جرئت ندارم بزنم زیر همه چیز. من تصمیمم رو گرفته بودم.
امین انتخاب من بود، به هزارو یک دلیل. بلند میشم و به سمت آینه اتاقم میرم. به تصویر خودم که نگاه میکنم یه نفر توی ذهنم، خاتمه میده به تموم خودخوری هام. ” با طناب ارس نمیشه توی چاه رفت. یادت که نرفته؟” دست هام بی اختیار مشت میشن نه!! اینکه یه نفر مقابل معقول ترین حرف ها و نصیحت ها گوش هاش رو بگیره و رو برگردونه، از روی نفهمی و احمق بودنش نیست. باید دید گوینده اون حرف ها کی بوده. باید بفهمی چرا تاریخ انقضای حرف هاش تموم شده و یکی مثل من،
دیگه اعتمادی بهش نداره. بعضی حرف ها بد نیستن. فقط مهم اینه که از دهن چه کسی بیرون میان. لباس هام رو میپوشم و آرایش مختصری .میکنم به این فکر میکنم که اگه دیشب، به جای ارس، امیر همون حرف ها رو بهم زده بود بازم بی توجهی می کردم؟! نمیدونم… شرایط من متفاوت بود و توی این خونه نمیدونستم دقیقا کی به نفع من حرف میزنه و کی سنگ خودشو به سینه میزنه اینجا هر کسی به فکر خودش بود. با صدای آیفون از طبقه پایین، دل میکنم از آینه و دخترک رنگ پریده داخلش…