دانلود رمان فراز در هبوط از ساغر بانو با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
چطور می تونم عاشق مردی بشم که برادرم رو ازم گرفت؟ اون یه لاته… یه لاتِ آدم کش و من یه دختر بی پناه و فقیر. اون جذابه، نفس گیره! اما من از اون متنفرم. اون برادرم رو کشته و حالا می خواد مجبورم کنه به زور زنش بشم…
خلاصه رمان فراز در هبوط
چند روز گذشته وامروز می خواهم به ایران برگردم.دلم برای حاج صابر و پدرانه هایش تنگ می شود… دلم برای جوانان از جان گذشته ام تنگ می شود… در این چند روز سه نفر از بچه های مدافع حرمی که در مقرمان بوده اند توسط داعشی ها به شهادت رسیده اند… فیلم لحظه ی به شهادت رسیدن یکی از آنها را همراه حاج صابر دیدم با دست از جرثقیلی آویزانش کرده بودند و مدام به زیر آب می برند ودرش می آوردند و در آخر تیر بارانش کردند… ندیده بودمشم اما رشادت هایش ورد زبان بچه های مقر بود.
حاج صابر حالش گرفته است و کمتر حرف می زند…حال من هم گرفته است… اما هر چه تقلا می کنم نمی توانم خودم را در زمرهی این مردان بی ادعا قرار دهم من مرد این میدان نیستم یا به قول غلومی در ایران بیشتر به من نیاز دارند… این مردان شجاع نیازی به کمک انسانی معمولی مثل من را ندارند… پس بهتر که زحمت را کم کنم. در اتاقم زده می شود و حاج صابر داخل می شود. دستی پشت شانه ام می گذارد. و می گوید:پس دیگه پیش ما نمی مونی؟
لبخند کم جانی می زنم که حاج صابر می گوید: دلم واست تنگ می شه بنده ی خاص خدا… خیلی بهت عادت کرده بودم. _منم همینطور حاجی… دل کندن از اینجا با همه ی سختی هاش… خیلی واسم سخته. _طوری نیست، اونجا بیشتر بهت نیازه… تو که عرضه ی کشتن او ن ملعونام رو هم نداری… بهتره بری به همون عاشقیت برسی. بغلش را باز می کند و می گوید:می تونم بغلت کنم؟ لبخند می زنم و در آغوش حاج صابر فرو می روم . چند ضربه به کمرم می زند ومی گوید:پسر منی!پسر خودمی! نمی ذارم ناامید بشی…