دانلود رمان عشق اشتباهی از *zohal* با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی دختری به نام طنین که با مرگ پدرش با خانواده غربی عموش اشنا میشه و…
خلاصه رمان عشق اشتباهی
به دستور سامان مشغول تهیه ی سالاد شدم پرند هم هر چند دقیقه به اشپزخونه سر کی می کشید و خبری می داد و دوباره به جمع سالن پذیرایی می رفت… با پایان کار ظرف سالاد و تو یخچال گذاشتم و به پذیرایی رفتم . هنوز کاملا روی مبل جا نگرفته بودم که صدای زنگ منو از جا بلند کرد با قدم های شمرده و اروم به سمت در رفتم که بی تردید از زبان پرند کلی فحش و ناسزا مستفیذ شدم… در و باز کردم پیام مثل گذشته با چهره ای شاداب و تیپی اسپورت شیک مقابلم قرار گرفت با لبخند کنار ایستادم. سلام بفرما… پا درون خونه گذاشت و براندازم کرد: سلام خوبی؟ سالمی؟ خندیدم: آره خوشبختانه.
از رانندگی پرند جون سالم به در بردم… با مزاح دست به اسمون برد: الهی شکر خودش به درک نگران بودم مبادا خش بیوفته… -روی من یا ماشین… با شیطنت چشمکی زد و با لحنی که از بدجنسی بهره می برد اهسته گفت: معلومه ماشین شاسی بلندم… مشتی حواله ی بازوش کردم و با اخم از کنارش گذاشتم… -قهر کردی…؟ جواب ندادم و روانه ی پذیرایی شدم… با ورود پیام بازار کل کل و دعوا و قهر داغ شد پیام بیه چیز می گفت من یه چیز و پرند چیز دیگه. کار بزرگترها نگاه کردن و گاها جانبداری از یکی از ما که البته سهم پیام با وجود پشتوانه ی محکمی چون مامان مونس از من و پرند بیشتر بود…
ساعتی از حضور پیام می گذشت که با اشاره ی مامان بحث و رها و برای چیدن میز شام سالن پذیرایی رو ترک کردم… تقریبا میز شام و با کمک پرند چیده بودم که مسیح اومد. پرند با شتاب به اتاقم رفت و دقایقی بعد با رنگ و لعاب تجدید شده کنارم قرار گرفت… لبخندم و پشت لبم پنهون کردم و برای دعوت مهمون ها به میز شام به طرف سالن پذیرایی رفتم… بفرمایید شام… مهمون ها با تعارف به هم از جا برخاستن و به طرف میز رفتن مسیح در حین عبور از کنارم لحظه ای کوتاه تامل کرد: سلام حال شما!؟ جواب من کوتاه بود: مرسی بفرمایید... از کنارم گذشت اما عطر دلپذیرش در بینیم جا موند…