دانلود رمان بازیگر از رویا رستمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان زندگی تپش، یک بازیگر تئاتر که عاشق آریو سوپراستار سینماست، او طبق یک نقشه بالاخره به آریو نزدیک می شود، این در حالی است که متوجه می شود عمویش سپهر…
خلاصه رمان بازیگر
شال و کلاه کرد که با سامیار به تئاتر برود. سیاوش زیرچشمی نگاهشان کرد و گفت: نه یه وقت واسه این کنکور لعنتی بخونیا. تپش به طرف پدرش برگشت و نگاه کرد. چه اصرار داشت او هم عین خودش دکتر شود؟ اصلا علاقه ای به پزشکی نداشت. خونه حال را بد می کرد. اما جناب سیاوش خان پای را در یک کف کرده بود که باید بخواند و به جا الافی در این تئاتر و آن تئاتر، پزشکی بیاورد تا به وسیله موقعیت خودش او را به بیمارستان معرفی کند. -بابا! سیاوش روزنامه را کنار گذاشت و بلند شد. سامیار به آرامی گفت: ول کن داداش! -بابا من علاقه ای به پزشکی ندارم،
اصرارها بی دلیل شما هیچی رو تغییر نمیده. به سمت در رفت. _چی تو اون تئاتر کوفتیه که ول نمیکنی؟ کفش را از جاکفشی دیوار بیرون آورد و خم شد تا آن ها را بپوشد. شهین از پله ها پایین آمد و گفت: چی شده سر صبحی؟ سامیار دست رو شانه سیاوش گذاشت و شانه اش را فشرد. -بی خیال، بذار راهی بره که عاشقشه. صدا تپش بلند شد: سامیار نمیای؟ -اومدم. هردو از خانه بیرون زدند. تپش کلافه گفت: کی قراره بابا خرِ منو ول کنه؟ -درست حرف بزن تپش! -ندیدی؟ هر روز گیر میده. سامیار پا رو گاز گذاشت و ماشین از جا کنده شد.
تمام طول مسیر تپ غر زد و سامیار لبخند زد. چکار می کرد از دست این وروجک؟ جلو خانه تئاتر توقف کرد. تپش به شوق دیدن دوستان زودتر از سامیار پیاده شد. وارد که شد، بچه هایی که کمی زودتر آمده بودند لباس تعویض کرده و رو سن مشغول تمرین بودند. سلام رسایی داد و برا شکوفه چشمک زد. اگر همه چیز خوب پی می رفت و کارگردانی که منتظر بود می آمد هرجور شده خودش را برا حتی یک سکانس ۵ دقیقه ای هم قالب می کرد. امان از دست سامیار! می دانست چندین رفیق خوب دارد که می تواند او را مستقیما به سینما وصل کند اما نمی کرد…